سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برگرد ....

برگرد ....


یکی از دوستان که چند ماهی است ازدواج کرده اند. روزی با ناراحتی از من خواستند که شعری تاثیر گذار بگویم تا برای همسرشان پیامک کنند و بعد هم ماجرای دلخوریی که بینشان پیش آمده را تعریف کرده و گفتند: در پایان مشاجره همسرشان به ایشان گفته اند: مگه کی هستی که این قدر ادعا داری و با قهر به منزل مادرشون رفتند! اینها را عرض کردم تا زمینه ی سرودن شعر مشخص شود، اما شعر:


آسان برفتی از بَرَم، بی سایه ات در به درم ****نیکم ولی گویا شما بیشید و سر ریز از سرم !
گر در مروت بایستی هر گز نگوئی کیستی****من آن کنیز عاشقم، تو سروری و همسرم!!!!

این ابیات با واکنش شدید دوست بنده مواجه شد و آن را مایه ی خفت و خواری خودشان تلقی فرمودند و اصرار کردند ابیات دیگری بگویم، نتیجه ابیات ذیل شد :

رفتی بُرو، خود گفته ای دیگر نمی آیم بَرَت****خواهی بیا خواهی نیا، بنشین کنار مادرت !
دیگر نمی خواهم تو را چون قهر کردی این چنین****شاید تصور کرده ای گریانم و زار و حزین!!!!!!

که البته باز هم مورد اعتراض و ردّ ایشان واقع شد و فرمودند می خواهی دیگر بر نگردد؟ (البته شوخی کرده بودم) در نهایت ابیاتی دیگر سرودم:


عزیز من این چه رسم است و این چه وفاست؟****مکن دگر این قهر و کین که خطاست!!!!
بیا به خانه و بنشین کنار همسر خویش****مده ز دوریت آزار و حرصم بیش !!!!!! [1]


 پی نوشت :
1. سیده نسیم طباطبایی(شاعر)، ماهنامه خانه خوبان، 1394.

متن کتاب: جورچیــن زنـــدگی