سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الاغ لاغر مردنی 4

آخه پسر من اگه خونه بزرگی دارم و ماشینی و…عمری جون کندم. بابام خدا بیامرز زود منو زن داد ولی این مامانت ازش بپرس ما این امکانات رو داشتیم؟ نه نداشتیم دیگه.
حالا سی سالگی ازدواج کنی چی میشه.
کمی پس انداز کن
چی می خوای
مامانت می پزه می شوره. تو هم انگاری تو هتل 5 ستاره هستی.
به جای این حرفا از علم حساب داریت استفاده کن. دو دو تا چهار تا حساب کنه که چه طوری میشه پس انداز کنی و خونه ای بخری و ماشینی. خدا رو شکر که الان شغل داری. منم دیگه دارم پیر میشم انصافش نیست با بازنشستگی از هزینه خودمون بزنیم تا تو را زن بدیم. الان جوونی و سالم. کار کن بابا کار کن.
الان شاید از من ناراحت بشی ولی بزرگ بشی خواهی فهمید که به نفع خودت گفتم که تو این دنیای وانفسا خودت رو پا خودت بایستی و تکیه نکنی بلکه تکیه گاه بشی. یعنی یک مرد درست و حسابی.
عجب غلطی کردم چی فکر می کردم چی شد. من که داشتم با شوخی حرفام رو می زدم کامم تلخ تلخ شد. ساکت ساکت گوشه ای نشستم و چاره ای نداشتم برای خاموش کردن آتشفشان بابا فقط سراپا گوش بشم و نُطق نکشم.
بابا گفت و گفت و گفت تا خودشم خسته شد.
مامان کنترل تلویزیون را برداشت و تلویزیونو روشن کرد. کارشناسی داشت درباره ازدواج آسان اجر آن و فوایدش میگفت. بابا که دید داره هرچه بافته رشته میشه به مامان گفت: تو رو جدت این رو خاموش کن سرم درد میکنه.
این کارشناسا هم فقط بلدن شعار بدن. من رفتم بخوابم ساعت 4 منو بیدار کن باید بروم بنگاه با مستأجر جدیدمون قرار داریم.

ادامه داره…